شبکه چهار - 9 دی 1401

در رکاب فاطمه ع، آموزگار "عقل معنوی"(مهندسی ذهن و زبان)

نشست (از فاطمه آموز ، اخلاص عمل) _ دانشگاه صنعتی شریف _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

امام حسن عسگری(ع) از مادرشان نقل کردند که حضرت فاطمه(س) جلسات پرسش و پاسخ در همه مسائل مختلف داشتند حتی مناظره. این که عرض می‌کنم شاید نشنیده باشید البته این حدیث‌های قبلی را هم معلوم نیست شنیده باشید ولی این یکی را مطمئن هستیم که نشنیده‌اید. این حدیثی ک عرض می‌کنم نشان می‌دهد که موافقین و مخالفین پیش ایشان می‌آمدند و از مسائل فکری، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی مناظره می‌کردند و ایشان داوری می‌کردند. در یکی از این جلسات یک خانمی به حساب از انجمن اسلامی دانشگاه مدینه آمده بود و با یکی از جریان‌های مثلاً لیبرال دموکرات یا مارکسیست یا جریان‌های مختلف مخالف دین، این‌ها می‌خواستند بحث کنند. خب به منزل علی و فاطمه آمدند. علی جبهه است، فاطمه(س) جبهه فرهنگی و نظری و فکری دارد. این حدیث را خوب دقت کنید. این حدیث را امام حسن عسگری(ع) نقل کردند. می‌فرمایند که جلسه یک دختر خانم مسلمان مکتبی با یک زن و خانم معاند که اصل اسلام و دین و حجاب و نماز و هیچی را قبول ندارد در خانه علی و فاطمه مناظره می‌کند و فاطمه(س) داوری می‌کند. وسط مناظره این دوتا خانم دعوایشان می‌شود یعنی استدلال که می‌کنند گره کور می‌شود شروع می‌کنند به هم توهین می‌کنند که او می‌گوید تو شعور ندارد او هم می‌گوید تو سواد نداری. بگومگو و کشمکش می‌شود. حضرت فاطمه(س) جلسه را آرام می‌کنند و می‌گویند تا این‌جا که بحث استدلالی بود جلو آمدید و از لحظه‌ای که دوتایی عصبانی شدید کات می‌کنیم و دوباره به عقب برمی‌گردیم از آن‌جایی که داشتید استدلال می‌کردید ادامه بدهید. آن خانمی که مخالف اسلام است می‌گوید من سؤال کردم و ایشان جواب من را نداد این خانم حزب‌اللهی جواب من را نداد. حضرت فاطمه(س) می‌فرمایند که جواب شما این است ایشان داشت این را می‌گفت منتهی درست نتوانست تبیین کند. حرف او درست بود ولی روش استدلال او کافی نبود. حضرت فاطمه(س) عبارتی را می‌گویند که راه استدلال بر او باز می‌شود و آن خانم حرفش را تکمیل می‌کند و این زنی که مخالف است از جبهه ضد اسلامی بوده، این به بن‌بست می‌رسد. نمی‌تواند جواب حضرت فاطمه(س) را بدهد. حالا آن خانم عوض این که خوشحال بشود و بگوید یک مسئله‌ای بود که نمی‌دانستم الآن برای من حل شد خیلی تشکر و ممنون که برایم حل شد. به جای این که خوشحال بشود که حقیقت کشف شده و او اشتباه می‌کرده، ناراحت می‌شود از این که نمی‌تواند جواب بدهد، با عصبانیت جلسه را ترک می‌کند. این خانم که داشته با او بحث می‌کرده خوشحال می‌شود که خب الحمدلله حق پیروز شد. – دقت کنید – این‌هایی که می‌گویند ما در مسائل فکری و عقیدتی بی‌طرفیم، بحث است دیگر، شما حق می‌گویی، شما هم حق می‌گویی، پس چه کسی باطل می‌گوید؟ اصلاً باطلی نداریم همه حق هستند! تناقض را چه کار کنیم؟ تناقض هم حق است. هم جواب این‌ها را حضرت فاطمه(س) می‌دهد که شما انگار درد حقیقت و درد دین ندارید، هرچه می‌گویند می‌گویید درست است! دیدید گاهی اوقات این حکومتی‌ها آمار می‌دهند از پول بیت‌المال مسلمین پول به رسانه‌های دشمن می‌دهند یعنی فضای باز، پهنای اینترنت بیایید هرچه می‌خواهید به دین فحش بدهید کارهای بی‌ناموسی بکنید و فساد اخلاقی و فحشا و کفریات و دروغ و تهمت بزنید عوضش ما به شما پهنای اینترنت دادیم. ببینید از پول فقرا، بچه‌های یتیم، پول خانواده‌های گرفتار که نان شب ندارند از بیت‌المال آن‌ها به شما می‌دهیم شما کفر و فحشا و هرچه می‌خواهید بگویید، جواب‌تان را هم نمی‌دهیم و پز می‌دهیم! من نمی‌دانم این‌ها در برابر این حدیث زهرا(س) که الآن خدمت شما عرض می‌کنم چه جوابی روز قیامت می‌دهند؟ قبلاً هم که اینترنت نبود از همین پول بیت‌المل در همین جمهوری اسلامی به نشریاتی که علیه دین می‌نوشتند می‌دادند از آن‌ها به رانت بیت‌المال و حکومت به عنوان سوبسید می‌دادند و مجلات آن‌ها را می‌گرفتند همان دهه 70 در کتابخانه‌های کشور با پول بیت‌المال توزیع می‌کردند. بعد ما مجله‌ای داشتیم به نام کتاب نقد منتشر می‌کردیم با این که پرتیراژترین مجله کشور هم شد ولی به ما مجوز دائمی نمی‌دادند، به آن‌ها کاغذ مفت می‌دادند به ما نمی‌دادند، آن‌ها را توزیع می‌کردند برای ما را نمی‌کردند. آن‌ها را مجانی از توی چاپخانه می‌خریدند توزیع می‌کردند ولی برای ما را نه. همان موقع هم این‌طور بود اسم آن را هم آزادی بیان و آزادی اندیشه می‌گذاشتند. ما نمی‌گوییم جلوی حرف مخالف را بگیر، تو از بیت‌المال به آن‌ها کمک می‌کنی ولی از آن طرف به آن‌هایی که می‌خواهند جواب آن‌ها را بدهند مورد تحقیر و توهین قرار می‌دهید؟ اصلاً حق بی‌طرف بودن هم نداری مگر لائیک هستید؟ بله آزادی بیان باید باشد و جواب آن را هم باید بدهید بعد هم چه کسی گفته از بیت‌المال مسلمین و مستضعفین بدهی که حرف باطل نشر بشود؟ دروغ بگویند تهمت بزنند ولی جواب‌شان را بدهید. این جواب حضرت فاطمه(س) این‌ها را دفع می‌کند، چون به آن خانم می‌فرمایند شما الآن چقدر شاد شدی که حرف به کرسی نشست و نشان داد که باطل است. کلمه باطل در زبان عرب یعنی پوچ. حق یعنی آنچه که هست، ثابت؛ باطل یعنی پوچ، یعنی اصلاً چیزی نیست، واقع‌نماست، واقعی نیست. چرا به کافر، کافر می‌گویند؟ کفر یعنی چه؟ یعنی پوشاندن، حق‌پوشی است یعنی واقعیت را پوشاندی. کافر، واقع‌بین نیست، مؤمن واقع‌بین است. کلمه کافر یعنی واقع‌پوش، یعنی واقع‌بین نیستی تو فقط بخش مادی واقعیت را دیدی، کل واقعیت را ندیدی، بخش اعظم آن را انکار کردی، عالم معنا و ماوراء الطبیعه را انکار کردی و فقط طبیعت را دیدی. عالم غیب را انکار می‌کنی و فقط شهود را دیدی، شهود را که حیوانات هم دارند می‌بینند، فقط تو نمی‌بینی، حیوانات هم علم شهودی دارند. تازه ادراکات حسی حیوانات از ادراکات حسی من و شما هم قوی‌تر است. پس آن‌ها عالم‌ترند؟ این جواب این‌ها. حضرت فاطمه(س) به این خانم فرمودند ببین که شما چقدر شاد شدی که در این مناظره حق پیروز شد، باطل بی‌سلاح ماند، باطل معلوم شد که باطل و پوچ است، دستش را باز کرد و گفت پوچ شد. فرشتگان خداوند در این لحظه از این پیروزی شادترند. و آن خانم چقدر ناراحت و عصبانی شد که نتوانست جواب بدهد، با عصبانیت از جلسه بیرون رفت، به جای این که تسلیم حق بشود چقدر ناراحت و عصبانی است، شیطان به همین اندازه بلکه بیشتر عصبانی است. یعنی شما نمی‌توانید در عرصه مباحث فکری و فرهنگی و رسانه و علمی و معرفتی بگویید خط فرشته و خط شیطان نداریم حق و باطل مساوی است. نه؛ اگر هرجا از حق دفاع کنید و باطل یک قدم عقب برود و رسوا بشود حضرت فاطمه(س) فرمودند فرشتگان الهی جشن می‌گیرند جشن فرشتگان است چون در عالم انسانی حق پیروز شد و راه انسان به سوی خداوند باز شد. و آن‌ها که سد راه شدند شکست خوردند و موانع راه خدا برداشته شد، راه رشد انسان باز شد. شیطان و ایادی شیطان الآن عصبانی شدند چون حق بر باطل در این مناظره و بحث پیروز شد. خب از این طرف، جواب این‌ها را می‌دهد که ما بی‌طرفیم. لائیک هستند، دین و کفر نداریم، اخلاق و ضد اخلاق نداریم، ما فقط پهنای باند می‌دهیم آن هم از پول بیت‌المال و بچه‌های یتیم و گرفتارها! این پول مفت نیست، از حق چه کسانی داری سوبسید می‌دهی؟ برای نشر کفر سوبسید می‌دهی؟ در جامعه‌ای که چوب اسلام و حکومت اسلامی را خورده و چند صد هزار کشته داده و در جامعه‌ای که همین الآن ما چند میلیون نفر آدم زیر خط فقر داریم؟ از پول این‌ها می‌دهی که پول آزادی بدهی؟ حضرت فاطمه(س) در این جمله هم جواب این‌ها را می‌دهند اما جواب آن کسانی که مثل آن دخترخانم مسلمانی که در مناظره عصبانی می‌شود. حرف تو حق است، با گردن کلفتی و صدای کلفت چرا پیش می‌روی؟ در بحث چرا صدایت را کلفت می‌کنی و داد می‌زنی؟ او عصبانی شده تو چرا عصبانی می‌شوی؟ او توهین کرده تو چرا توهین می‌کنی؟ مگر کلمه حق را با توهین و با ترساندن طرف می‌شود به کرسی نشاند؟ که همه خفه شوید من می‌خواهم حرف حق بزنم. حرف حق با خفه شو و دور شو و گم شو اثبات نمی‌شود باید استدلال کنی، فاطمه(س) در این مناظره کفه استدلال را تقویت کرد نه صدا را کلفت کند. بله حکومت دست ماست، تو هم در خانه من آمدی، دقت کن، توی خانه من آمدی، دختر پیامبر، داری علیه اصل اسلام حرف می‌زنی، ما هم با تو مثل میهمان برخورد می‌کنیم، پذیرایی می‌کنیم، آزادی بیان هم داری، همه چیز می‌گویی. در این بحث هم استدلالی بحث می‌کنی. نه به تو توهین کردیم نه جلوی حرفت را گرفتیم نه خفه‌ات کردیم نه حذفت کردیم، آمدی توی خانه فاطمه دختر پیامبر، داری علیه آموزه‌های پیامبر حرف می‌زنی. ایشان هم مؤدبانه جواب تو را داده، بعد تو عصبانی می‌شوی بیرون می‌روی. تو عصبانی شدی. بعد حضرت فاطمه(س) به این دختر مکتبی و حزب‌اللهی می‌گوید که حق پیروز شد اما روش پیروزی آن نبود که شما وسط آن عصبانی شدی. روش پیروزی استدلال است. این هم دوتا درس دیگر در مقوله آزاداندیشی از فاطمه(س) استاد مناظره و استاد گفتگوی سالم قوی علمی، و بعد خانم خنده بر لبش آمد و خوشحال شد که الحمدلله حق پیروز شد. فرمودند شادی فرشتگان الهی از پیروزی تو بر او، بیش از شادی خود توست و اندوه و غم و عصبانیت شیطان و پیروانش بخاطر غم و غصه این خانمی که در این مناظره شکست خورد بیش از غم و غصه خود اوست یعنی این مسئله عقبه دارد فقط بحث عصبانیت و شادی شما دو نفر نبود بحث نبرد حق و باطل بود. این جبهه از هر دو طرف عمق دارد. این نبرد فرشته و شیطان است، در عرصه مباحث نظری و فکری و رسانه و فرهنگ و فیلم و سینما و هنر، هنری داریم که پشت آن شیطان دارد می‌دمد، افسون است، هنری هم داریم که فرشتگان دارند می‌دمند، الهام است، الهام با وسوسه مساوی است؟ آن هنر و سینما و رمان و انیمیشن و مجسمه‌سازی و تئاتری که پیام آن پیام و توجیه ظلم و کفر و توجیه نابرابری طبقاتی، پمپاژ یأس، پمپاژ خشونت و کینه، پمپاژ فحشا و فساد است با آن هنر و رسانه‌ای که دارد توحید و عدالت و اخلاق و برادری و امید را در جامعه گسترش می‌دهد هر دو مساوی هستند؟ یعنی فرشته و شیطان مساوی است؟ هنر با هنر، هنر شیطانی و هنر رحمانی نداریم؟ هر دویش ارزش است؟ رسانه! همه هنرمندان محترم‌اند. چه کسی گفته همه هنرمدان محترم‌اند؟ همه روحانیان هم محترم نیستند، روحانی داریم در مسیر حق است و روحانی هم داریم روحانی‌نماست و در مسیر حق نیست و روحانی‌نماست! چه کسی گفته همه با هم مساوی هستند؟ قرآن مگر نمی‌فرماید: «هَلْ یسْتَوی الذینَ یعْلَمُونَ والذینَ لَا یعْلَمُونَ» (زمر/ 9)؛ چطور در ذهن‌تان می‌آید آن‌هایی که می‌دانند با آن‌هایی که نمی‌دانند مساوی هستند؟ همین که همه شما شکل هم هستید، همه شما آدم هستید، ظاهراً همه با هم به لحاظ ارزش مساوی هستید؟ بله به لحاظ حقوق همه مساوی هستیم، حقوق مدنی و اجتماعی. حضرت فاطمه(س) معاند و مخالف هم باید به حقوقش برسد اما حقوق اجتماعی یک بحث است و ارزش یک چیز دیگر است. اما چه کسی گفته مؤمن و معاند ارزش‌شان مساوی است؟ چه کسی گفته مؤمن و کافر مساوی هستند؟ خداوند می‌پرسد چطور در ذهن‌تان می‌آید که آن که می‌داند و آن که نمی‌داند یکی است؟ «هَلْ یسْتَوی الذینَ یعْلَمُونَ والذینَ لَا یعْلَمُونَ» یعنی علم با جهل مساوی است؟ یعنی آگاه همان ناآگاه است؟ ناآگاه همان آگاه است؟ قرآن می‌فرماید چطور فکر می‌کنید مؤمن و فاسق با هم برابرند؟ چه کسی می‌گوید برابر هستند؟ ممکن است حقوق‌شان و حقوق شهروندی‌شان برابر باشد، بله، به فاسق هم نباید ظلم کنید اما چه کسی گفته که مؤمن و فاسق ارزش‌شان مساوی است؟ این‌ها درس‌های پیامبر(ص) بود و فاطمه(س) استاد تدریس بود که من بین حق و باطل فرق می‌گذارم مساوی نیستند. پلورالیزم به مفهوم فلسفی و دینی‌اش که حق و باطل نداریم نه، من مرز می‌گذارم. اما روش مخالفت با باطل باید خود این روش باید حق و روش درستی باشد. امام حسن عسگری(ع) فرمودند بعد از این که فاطمه(س) این برخورد را کردند آموزش دادند که با مخالفین بحث کنید و بی‌طرف نباشید نگویید حق و باطل نداریم و همه با هم مساوی هستند! نخیر؛ در جبهه حق باید در برابر باطل بایستید باید موضع بگیرید و بحث کنید اما درست بحث کنید،‌ حقوق طرف را رعایت کن، اخلاق را رعایت کن، استدلال کن، عصبانی نشو، این دوتا درس فاطمه(س) به دوتا جریان است یکی آن که فکر می‌کند در مسیر حق، می‌گوید در مسیر حق هستیم حالا هر طور گفتیم و هرچه گفتیم و به هرکس گفتیم گفتیم! ما در مسیر حق و جبهه حق هستیم هر کاری کردیم کردیم! نخیر؛ ارزش‌ها حق هستند و روش‌ها هم باید حق باشند با هر روشی نمی‌شود به ارزش‌ها رسید روش‌تان هم باید ارزشی باشد. هم به آن کسی که می‌گوید ارزش و غیر ارزش نداریم، این یک دیدگاه است این هم یک دیدگاه است آن هم یک دیدگاه است همه حق هستند. دیدید می‌گوید یک آینه بوده شکسته، یک تیکه‌اش دست هر کسی است! این هم یک مغالطه است. آینه صدتا تیکه بشود هر تیکه‌اش که جلوی خودت بگیری باید خودت را در آن ببینی، نه این که در این تیکه بگیری ببینی، جلوی آن تیکه بگیری نبینی. جلوی این بخش قطعه از آینه را که صد تیکه شده، اگر یکی یکی آن صدتا را جلوی این میکروفن بگیرید باید آن را توش ببینید، پس در هر صدتا حقیقت یکی است، نه این که صدتا حقیقت داریم. صدتا حقیقت نداریم، بله، مگر این که هر کدام از این صدتا آینه را جلوی خودش بگیرد و خودش خودش را ببیند. معلوم است آن مشکل از قطعات آینه نیست مشکل از آن است که جلوی آینه ایستاده، یعنی شما صد نفر جلوی یک آینه ایستادید نه این که صدتا آینه صدتا چیز را نشان می‌دهد و همه‌اش هم حق است، شما صدتا چیز جلوی یک قطعه گرفتید. یک چیز جلوی صدتا قطعه بگیر یک چیز را نشان می‌دهد. این هم یک مغالطه که فکر کردند با مثال‌های این‌طوری نسبیت و شکاکیت را می‌شود توجیه کرد. ببینید در این مناظره حضرت فاطمه(س) استاد آموزش این هستند که شکاک نباشید، بی‌طرف و بی‌تفاوت نسبت به حق و باطل نباشید، مجاهد در عرصه‌های فرهنگی، رسانه‌ای، هنری و نظری باشید اما مجاهد بودن معنی‌اش بی‌مبالات بودن نسبت به حقوق طرف، یا بدون استدلال وارد شدن نیست. امام حسن عسگری(ع) فرمودند بعد از این برخورد حضرت فاطمه(س) بود که منادی پروردگار ندا در داد. صدای آسمانی، خطاب خداوند به همه کسانی که در همه تاریخ از حق دفاع می‌کنند تا یک عده‌ای که دارند قربانی جهل می‌شوند در قربانگاه رسانه‌های دروغ و فریب این ندا به همه‌شان برسد.

ادامه این حدیث از امام حسن عسگری(ع)، بعد از این فرمایش حضرت زهرا(س) این است که منادی آسمانی ندا می‌کند که ای سرپرستان ایتام آل محمد، یعنی می‌گویند مردم، جوانان، خانواده‌هایی که مسلمان هستند یا شیعه هستند به لحاظ شناسنامه‌ای ولی چیزی نمی‌دانند، این‌ها به لحاظ معرفتی یتیم هستند. پدر و مادر جسمی‌شان هست اما به لحاظ فرهنگی بی‌پدر و مادرند! این‌ها یتیم می‌شوند. یعنی ما دو تیپ یتیم داریم، یتیم جسمی که پدرشان را از دست داده است. یک یتیم دیگری هست که از این یتیم‌تر است. مردم خیال می‌کنند آن‌ها یتیم نیستند، آن‌ها همه ما و شماییم. یتیم فرهنگی، همه به لحاظ فکری یتیم هستیم. چرا؟ چون رهبران الهی و انبیاء که بالای سر ما نیستند. دشمنان حق بیشتر از دوستان حق حرف می‌زنند! صداهای باطل بیشتر از صداهای حق است،‌ یتیم هستید. خطاب می‌کنند به این‌هایی که در جامعه معرفت‌بخشی می‌کنند و از حق دفاع می‌کنند و به روش دست با مخالفان حق مبارزه فرهنگی می‌کنند به آن‌ها می‌گوید که ای سرپرستان یتیمان آل محمد، در نبود پدران‌شان یعنی ائمه(ع)، ای کسانی که مردم را و افکار عمومی را از هلاکت فکری و هلاکت فرهنگی نجات دادید و به کمال رساندید و به لحاظ استدلالی استدلال‌هایشان را غنی‌سازی کردید مسلح و مجهزشان کردید که در برابر انحرافات فکری و کفر و الحاد بایستند به آن‌ها آموختید که این حق است و این باطل است و این‌گونه از حق دفاع کنید، اینان شاگردان شما و همان یتیمانی هستند که سرپرستی‌شان کردید و رشدشان دادید، امام حسن عسگری(ع) فرمود در قیامت که همه گرفتارند و قرآن می‌فرماید از همسران‌تان فرار می‌کنید، از پدر و خواهر و برادر و رفقایتان و دوستان‌تان همه از هم فرار می‌کنند و هرکسی در قیامت فقط به فکر خودش است جز یک اقلیتی که در دنیا درست زندگی کردند. بقیه همه‌تان از خودتان می‌ترسید این‌قدر صحنه قیامت وحشتناک است که می‌گوید کودکان پیر می‌شوند از شدت وحشت، قرآن می‌فرماید روزی که آب‌ها آتش بگیرند، و کوه‌ها مثل پنبه زده می‌شوند و زمین غیر از این زمین خواهد شد و این آسمان غیر از این آسمان و از همه جا آتش خواهد بارید، و دود و خاکستر، این توصیفاتی است که قرآن از بخشی از زمین می‌کند، حالا چه اتفاقی می‌افتد، کرات دیگر، برخوردهای منظومه‌ای است که زندگی به این‌جا می‌رسد، همه‌اش را نمی‌دانیم بخش‌هایی را قرآن اشاره می‌کند و وقتی که همه از خاک دوباره بیرون می‌آیید مردگان زنده می‌شوند همه‌تان دوباره بیرون می‌آیید و همه وحشت‌زده‌اید و بین شما کمتر کسی به شکل انسان است، اغلب‌تان به شکل حیوانات بیرون می‌آیید باید بگردید انسان پیدا کنید، و آن روزی که چهره‌هایتان سیاه و کبود است، چشم‌هایتان از حدقه بیرون می‌زند و.... بین شما آدم سالمی که بشود به قیافه او نگاه کرد کم است، آن روز یک عده‌ای آرامش دارند، بقیه همه از همسران‌تان فرار می‌کنید، از بچه‌هایتان فرار می‌کنید جز آن‌هایی که در دنیا با تقوا و درست زندگی کردند. آن‌هایی که علم زندگی و علم این دانشگاه را داشتند و به آن عمل کردند، آن‌جا یک عده‌ای در امان هستند. بعضی از کسانی که در این روایت می‌فرماید در امان هستند، کسانی که به یتیمان اهل بیت(ع) یتیمان فکری و فرهنگی کمک کردند و جلوی جبهه باطل فرهنگی ایستادند به آن‌ها خلعت‌هایی از نور خواهیم پوشاند، وقتی همه برهنه‌اند، خلعت‌هایی از نور، و باز خلعتی بر خلعت. پس ایشان و هم‌رتبه‌هایشان، کامل‌تر و چند برابر آنچه داشته‌اند از خلعت‌های نور پوشیده خواهند شد این تعبیر حضرت فاطمه(س) رو می‌کنند به آن دخترخانمی که از فعالان فرهنگی آن دوره بوده است، از بچه‌های انجمن و بسیجی‌های آن موقع بوده که راه می‌افتاده از این طرف به آن طرف، مقاله، بحث، مطلب، این از آن دخترها بوده، حضرت فاطمه(س) به آن خانم می‌گویند که ای کنیز خدا، یک نخ یک رشته از آن خلعت‌های نورانو و سراسر نور هزار هزار بار بهتر است از همه آنچه در دنیا و در کره زمین و آفتاب بر او می‌تابد اما آنچه آفتاب بر او می‌تابد چه فضیلتی دارد؟ آنگاه که همه با تیرگی و کدورت آمیخته است. می‌گوید کل این دنیا چه ارزشی دارد پیش کسی که فراتر از این عالم را دارد می‌بیند، نگاهش فقط مادی نیست کل این عالم چه ارزشی دارد؟ ولی در عین حال بدان که یک نخ آن لباس در قیامت از کل آنچه در این دنیاست ارزشش بیشتر است و الآن نخواهی دانست چون الآن گرفتار عالم ماده هستی. وقتی بمیرید و از این عالم به عوالم بعد بروید وارد شوید آن وقت می‌بینید که چی به چه می‌ارزد؟ این‌جا ترازوهایتان درست کار نمی‌کند، بی‌ارزش و باارزش را با هم اشتباه می‌گیرید فکر می‌کنید قدرت، ثروت، شهرت، ریاست فکر می‌کنید این ها برای تو هدف است، در حالی که تو هدف آن‌ها هستی. این‌ها وسیله است تو هدفی. بعد تو وسیله می‌شوی این‌ها هدف می‌شود. حضرت فاطمه(س) می‌فرماید این‌طوری نگاه کن که ترازویت عوض بشود. این هم تعبیر که می‌فرماید خداوند به فرشتگان فرمود بخاطر گره‌گشایی فاطمه از این بی‌نوای درمانده، بی‌نوا یعنی بی‌نوایی فرهنگی، فقر علمی، هزار هزار برابر از آنچه که در بهشت برای او فراهم کرده بودم بیفزایید و این مخصوص به فاطمه نخواهد بود سنتی پایدار است برای هر گره‌گشایی از هر درمانده‌ای در عرصه فکر و معرفت و آگاهی و ایمان که او را بر دشمنانش پیروز کند پس هزار هزار بار بیش باد. این‌هایی که گفتم عین ترجمه حدیث است.

حالا یک کمی داریم به ساحت مقدس فاطمه(س) نزدیک‌تر می‌شویم. استاد در تراز حق ایستادن، فاطمه(س) این‌قدر رشد کرده که شده معیار خدا و در زمین. ببینید یک چیزهایی است که مادی است با خط‌کش می‌سنجید که دو نفر دارند با هم مسابقه می‌گذارند کدام جلو است کدام عقب است؟ چقدر؟ اما در عالم معنا و معنویت که این‌طوری اندازه‌گیری محسوس نداریم. ده نفر آدم می‌نشینند از کجا تا کجا، الآن ما همه این‌جا نشستیم چه کسی می‌تواند بفهمد جز آن‌هایی که اهل باطن هستند که اندازه هر کدام‌مان چقدر است؟ همه ما مثل هم هستیم کنار هم نشستیم. ولی اگر یک کسی مقیاس معنوی دستش باشد نگاه برزخی داشته باشد و باطن ما و شما را ببینید، یک مرتبه که وارد می‌شود می‌بیند بعضی از این جمع هزار پله بالایند، بعضی‌ها پایین هستند و بعضی‌ها زیر زمین هستند. ماها را از هم جدا می‌کنند. خداوند در قرآن می‌فرماید در قیامت به شما می‌گوییم «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» (یس/ 59)؛ امروز «امتازوا» ممتاز بشوید از هم جدا شوید، در دنیا شیرتوشیر بود و همه با هم قاطی بودید وَ امْتازُوا الْیَوْمَ؛ امروز هم جدا شوید، صفوف‌تان از هم جدا می‌شود، این‌جا دیگر دنیا نیست. وَ امْتازُوا الْیَوْمَ؛ او که اهل باطن است الآن این‌جا بیاید همه ما و شما را می‌شناسد و می‌گوید که نمره تو چند است، و... به تو می‌گوید تو تجدیدی، به من می‌گوید تو مردودی، به او می‌گوید فلان... نمره‌هایمان را می‌داند. رسول خدا(ص) می‌فرماید من یک معیار بدهم که بفهمید در مسائل معنوی به چه کسانی شبیه‌تر باشید جلوترید و به چه کسانی شبیه نباشید پایین‌تر و عقب‌ترید؟ فرمودند یک معیار، فاطمه(س) است. فاطمه مقیاس نزدیکی یا دوری از خداوند است. نه برای این که دختر من است، برای این که کنیز خداس. فانی در حق است. فرمودند: «أنا و علی فاطمه و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین حجج الله علی خلقه»‌ یعنی پیامبر(ص) و فاطمه(س) و اهل بیت(ع) «أنَا وعَلِی وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ حُجَجُ اللّهِ عَلی خَلقِهِ، أعداؤُنا أعداءُ اللّهِ، وأولِیاؤُنا أولِیاءُ اللّهِ» ما حجّت خدا بر بشریت هستیم، فاطمه(س) حجت خدا بر بشر است. حجّت یعنی چه؟ حجّت یعنی سند و مدرک. یعنی من دادگاه اگر سند داشته باشم می‌توانم کاری کنم که شما محکوم بشوی. اگر حجّت نداشته باشم شما محکوم نمی‌شوی. فاطمه(س) سندی علیه بشر در روز قیامت است که هرکس بگوید شما این چیزهایی که گفتید شدنی نیست. خداوند می‌فرماید چطور شدنی نیست؟ این فاطمه، این انسان بود. درست است حُمراء انسیه، فرشته‌ای بود، انسانی، اما انسان بود. فاطمه چه داشت که شما نداشتید؟ و آن مجاهدت و آن فداکاری‌ها، آن گرسنگی‌ها و آن رشادت‌ها و آن اخلاق را داشت. ثروت داشت؟ وقتی دختر شخص اول حکومت جزیره‌العرب بود گفت من و علی، همان موقع که وضع‌شان خوب شده بود گفت من و علی، کل زندگی‌مان یک اتاق بود و چندتا ظرف، ما هیچی نداشتیم ما بسیاری از روزها گرسنه بودیم، آنچه هم داشتیم به دیگران می‌دادیم، و هر ماه منتظر شهادت علی بودیم و ما یکسره درگیر این مسائل بودیم. ثروت داشت؟ همین سلمان که می‌آمد فاطمه(س) به او عموجان می‌گفت، یک وقت آمد دید عبای فاطمه چندین جایش پاره شده و دوخته است. دیدند که چشمان سلمان پر از اشک است و آرام آرام دارند گریه می‌کند. حضرت فاطمه(س) فرمودند عموجان چه شده؟ فرمودند من دختران شاهنشاه ایران کسری را دیده‌ام، دختر قیصر سزار، امپراطور روم را دیدم، دختران آن‌ها در چه طلا و جواهرات و امکاناتی هستند دختر رسول خدا در چه وضعی است. حضرت فاطمه(س) دوباره لبخند زدند و گفتند عموجان خداوند به ما آموخت که برای چه چیزهایی نگران باشیم و برای چه چیزهایی نگران نباشیم. این‌ها آن چیزهایی نیست که برای ما ذره‌ای اهمیت داشته باشد. همان کمالات انسانی و الهی مهم است. آگاهی، علم و عمل برای ما معیار است. من به این عبایی که خودم 10- 12 جای آن را دوختم، باز هم می‌دوزم، می‌توانم عبای دیگری تهیه کنم نمی‌‌کنم من دختر رسول‌الله هستم! من دختر رسول خدا هستم. من به این لباس افتخار می‌کنم. معنی‌اش این است که ترازوی ما با ترازوی کسری و قیصر یکی نیست. معیار پیامبر با معیار شاه ایران و امپراطور روم – دوتا ابرقدرت آن موقع – فرق می‌کند که هر دویشان هم به دست مجاهدین پابرهنه توحیدی شکست خوردند، دوتا قدرت غارتگر. هر دو به دست این مجاهدین شکست خوردند. پیامبر(ص) فرمودند که فاطمه حجت خدا بر بشر است. یعنی فردا در قیامت به خداوند نگویید که خب این‌ها چه بود به ما گفتی مگر این‌ها عملی است؟ فاطمه، حجت است که خدا خواهد گفت بله عملی بود. حالا در سطح فاطمه نه، اما شبیه فاطمه چرا نشدید؟ فرمود که فاطمه بر بشریت و بر خلقش حجت خداست. «أعداؤُنا أعداءُ اللّهِ، وأولِیاؤُنا أولِیاءُ اللّهِ». دوستان ما دوستان خدا هستند ما جدا از خدا حسابی نداریم بخش شخصی با کسی نداریم. دشمنان ما دشمنان خدا هستند چون دوستی و دشمنی ما در مسیر خداست. – این تعبیر را شنیدید – که پیامبر(ص) راجع به حضرت زهرا(س) فرمودند هرکس که فاطمه از او راضی است خدا از او راضی است و هرکس فاطمه از او ناراضی است خداوند از او ناراضی است. نه این که خدا دنبال فاطمه راه افتاده، نه؛ بلکه فاطمه دنبال خدا راه افتاده است. فاطمه فانی شده، فاطمه، فاطمه نیست، فاطمه تجلّی خداوند در زمین است، کنیز خداست «اَمَتِ ‌الله» است. علی «عبدالله» است، برده خدا و فاطمه«اَمَتِ الله» کنیز خداست. یعنی من از خودم چیزی ندارم و نمی‌خواهم، چیزی برای من نیست، من فقط او را می‌خواهم و هرکاری می‌کنم برای اوست. فریادم، صلحم، گریه‌ام، اعتراضم، درس و بحثم، غذای خودم و بچه‌گانم را به بردگان و فقرا بدهم، شب عروسی لباسم را همان شب به خانمی بدهم که نمی‌دانم کیست. ولی نمی‌توانم از کنار او بی‌تفاوت عبور کنم آمده به من گفته من لباس مناسب ندارم،‌ خب من که دارم. خب چرا بهترین لباست را می‌دهی؟ برای این که خداوند فرمود به خداوند نزدیک نمی‌شوید الا آن چیزهایی که دوست دارید بدهید نه آن چیزهایی که دوست ندارید. ما زباله‌های زندگی‌مان را به فقرا می‌دهیم، آشغال‌ها و هرچه را که نمی‌خواهیم. فاطمه(س) بهترین چیزهایی را که دارد برای خدا می‌دهد، و بهترین چیز عمر و زندگی‌اش است، و همسرش علی(ع) و فرزندانش هست. و همه چیزش را در این مسیر می‌دهد. برای این که فاطمه را بشناسیم عبارت و نکته آخری که می‌خواستم عرض کنم که ایشان استاد در معرفت‌الله بود. استاد در خداشناسی، خداباوری، خدامحوری، فرمودند که می‌دانید که در کل این دنیای شما بخواهم یک چیز دوست داشتنی انتخاب کنم چه چیزی را انتخاب می‌کنم؟ «حُبِّبَ إلَىَّ من دُنیاکُم ثَلاثٌ: تِلاوَةُ کِتابِ اللّهِ و النَّظَرُ فی وَجهِ رَسولِ اللّه و الإنفاقُ فی سَبیلِ اللّهِ» اگر بخواهم در کل دنیا چند چیز را انتخاب کنم. 1) یکی‌اش: تِلاوَةُ کِتابِ اللّهِ. پای سخنان خداوند بنشینم. قرآن را انتخاب می‌کنم. ارزش آن از کل این عالم بیشتر است چون حقیقت این عالم این‌جاست، من این را انتخاب می‌کنم نه قدرت، ثروت، ریاست، شهرت، و... من فقط این را انتخاب می‌کنم برای این که همه حقیقت این‌جاست. یعنی شنیدن کلمات خداوند را انتخاب می‌کنم. انتخاب اول من است. – آن روایت را شنیدید؟ - که پیامبر(ص) فرمودند فاطمه جان، جبرئیل این‌جاست و می‌گوید سلام خداوند را به فاطمه برسان و بگو هرچه از خدا می‌خواهی بخواه اجابت می‌شود. فاطمه چند لحظه سکوت می‌کند و بعد می‌گوید هیچ! هیچ! سؤال می‌کند هیچ؟ فاطمه(س) می‌گوید خودش. فقط خودش را می‌خواهم. من از خدا تنها خدا را می‌خواهم به من اجازه بده «النَّظَرُ إلی وَجهِ الکریم» نظر به وجه‌الله. خداوند به من این امکان را بیشتر بدهد که توی روی ماهش بیشتر نگاه کنم. وجه الکریم، به وجه‌الله نظر کنم. خداوند بگذارد به او بیشتر خیره بشوم و توی راه ماهش نگاه کنم. در روایت داریم هرکس را می‌خواهید بشناسید ببینید آرزوهایش در چه حد است؟ هرکسی شخصیتش در حد آرزویش است ارزش تو همان قدر است. از امام رضا(ع) نقل شده در دنیا عاشق هر چیز هستی در قیامت در همان سطحی. با او محشور می‌شوی. فرمودند حتی حجر. حتی اگر کسی عاشق یک سنگی است، طلا، جواهر، زمرّد، در قیامت سنگ هستی. در قیام ترازوی انسانی است، ترازوی دیگری است، این ترازوها برای این عالم است، آن‌جا ترازوها فقط ترازوهای معنوی است. عدالت، توحید، علم، عمل، میزان نزدیکی به خداوند و حقیقت است. حالا اگر می‌خواهید فاطمه(س) را بشناسید به او می‌گویند الآن از خداوند بخواه تا اجابت بشود، می‌گوید هیچ. می‌پرسد هیچ؟ می‌فرماید هیچ. به کلی هیچ؟ «النَّظَرُ إلی وَجهِ الکریم». خداوند بگذارد به او خیره شوم و تماشایش کنم، بیشتر ببینم. این مقام فنا که غایت عقل نظری است در عقل عملی محقق بشود.

این جمله امام(ره) را بگویم، می‌گوید اگر در این عالم محبت به خداوند و عشق به خداوند و اولیای خدا پیدا کنیم و جز طوق اطاعت از ذات مقدس خداوند، همه زنجیرها را پاره کنیم،‌ هیچ کس برای من ذاتاً معیار و هدف نیست جز خدا. امام(ره) می‌گوید اگر توانستیم به این سمت برویم و وجهه قلب را الهی و ربّانی کنیم یعنی روح‌مان را به سمت خداوند بکنیم، همین که حضرت فاطمه(س) فرمودند از خداوند هیچ چیز نمی‌خواهم جز خودش را، می‌گوید اگر بتوانیم این کار را بکنیم آن وقت در وقت معاینه، آن وقتی که با خداوند چشم در چشم می‌شویم، موقع مرگ، عین حقیقت، خود حق با صورت جمیله، با زیباترین چهره به ما ظاهر می‌شود و از مرگ لذت می‌بریم، مرگ می‌شود بهترین لحظه‌ای که تا آن موقع تجربه کردیم. و از این عالم که می‌رویم می‌گویی بزرگترین آرزویم این است که یک بار دیگر بمیرم چون لحظه ملاقات است، اولین لحظه‌ای است که معشوقه‌ات را می‌بینی. برای این‌ها، ولی برای ما اول مشکلات است! می‌گوییم می‌شود ما دوباره... اما اگر وجهه قلب دنیایی شد، اصالت را به این عالم و عالم ماده دادیم و فقط هدف‌مان این‌جا شد، از حق منصرف شدی، رویتان را از حق به سمت تاریکی برگرداندید، کم‌کم تخم عداوت حق، بذر دشمنی با حق و اولیای حق در دل تو کاشته می‌شود، کم‌کم می‌بینی اسم خدا که می‌آید حال تو بهم می‌خورد، از آدم‌های خوب بدت می‌آید از آدم‌های بد خوشت می‌آید، آدم‌های خوب را مسخره می‌کنی، آدم‌های بد برایت الگو می‌شوند، امام(ره) می‌گوید کم‌کم این‌طوری می‌شود، آن‌گاه در وقت معاینه، وقتی تو و خدا با هم چشم در چشم می‌شوید، فیس تو فیس با خدا، این دشمنی شدیدتر می‌شود و آثار وحشتناک آن بروز می‌کند وقتی داری از این عالم می‌روی چنان وحشت می‌کنی که هر لحظه‌اش را در این دنیا تجربه می‌کردی صد بار می‌مردی. این‌قدر مرگ سخت است و وحشتناک می‌شود، چون دل تو این طرف است، پشت تو آن طرف بود، رویت این طرف هست. امام(ره) گفت یکی از علما می‌گفت یکی از بازاریان محترم که آدم متدین و خیّر و مذهبی هم شناخته می‌شده، لحظه احتضار او یکی از علما بالای سر او بوده، آمدم به او تلقین کنم که لحظه آخر است حواست باشد یک کمی تمرکز و حواست را آن طرف ببر، مدام اینجا به چک و سفته و عروس و داماد و خانه و شهرت چسبیدی؟ می‌گفت هرچه به او تلقین می‌کردیم که داری می‌روی، تمام شد رفت! هرچه جمع کردی داری می‌گذاری و لخت می‌روی! بدنت را هم می‌گذاری و می‌روی، هیچ چیزی نمی‌بری جز آنچه که معنوی به دست آورده‌ای. می‌گوید دیدم آن لحظه او شروع کرد گفت که ظلمی که خدا به من کرده هیچ کس به من نکرد! چون من یک عمر دویدم تازه داشتم پول و شهرت و خانواده و بچه و نوه و خانه بزرگ، تازه اول عشق و حالمان بود دارد ما را می‌برد! امام(ره) می‌گوید اگر این‌جا روی‌تان را به سمت حق نکنید آن‌جا لحظه مرگ، بزرگترین دشمن خدا می‌شوید و خدا هم بزرگترین دشمن شما می‌شود جهنم از همان‌جا شروع می‌شود. می‌گوید از مهمترین امور، مواظبت به این امر است که انسان حالت قلبش را تا در این دنیاست و تا جوان است الهی کند، وجه قلبش را به جانب حق و دار کرامت حق و اولیاء و دوستان حق متوجه کند، چطوری با تفکر در نعمات ذات مقدس. با مواظبت در عبادت و اطاعت، ولی اعتماد به خود و اعمال خود نکنید، خصوصاً در خلوت، با تضرّع و گریه و اشک از خدا حق تعالی خواهش کنید و زار بزنید که محبّت خودش را در دل شما القاء کند، می‌گوید گریه کن، التماس کنید که خدا یک کاری کند شما دوستش داشته باشید و قلب شما را به نور محبت و معرفت خودش روشن کند، و محبّت دنیا و غیر خودش را همه را از دل شما بیرون کند. این دعا در ابتدا بی‌مغز و لغلغه زبان است، اول الکی و طوطی‌وار می‌گویید قلبی نیست، اما می‌گوید چون محبّت مفرط و افراطی به دنیا دارید، خواهش دنیا و زوال دنیا مشکل است اما بعد از مدتی تفکر و مواظبت و تکرار، بیشتر پیش خدا گریه کنید آن وقت به دل خودتان بفهمانید به خودتان حالی کنید، معلم خودتان باشید مدام به خودتان بگویید نتایج محبت خدا و نتایج محبت دنیا را، که اگر عاشق این‌جا باشی چه بیچارگی‌هایی سرت می‌آید هم این‌جا و هم بعد که می‌روی. اگر عاشق خدا باشی چه وضعی داری هم این‌جا و هم بعدش. می‌گوید اگر این را یاد گرفتی، اشک ریختن را و از خدا خواستن را که خدایا کاری کن دوستت داشته باشم، کم‌کم اول مجاز است، بعد حقیقت می‌شود آن وقت واقعاً او را دوست خواهی داشت و رو به کمال می‌روی. فاطمه(س) معلم این عشق است، معلم این آگاهی است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha